سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که تو را از گزندى ترساند چون کسى است که تو را مژده رساند . [نهج البلاغه]
نارنج و ترنج
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • آرش گفت: زمین کوچک است. تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم. بهْ‌‌آفرید گفت: بیا عاشق شویم. جهان بزرگ خواهد شد، بی تیر و بی کمان. بهْ‌آفرید کمانی به قامت رنگین کمان داشت و تیری به بلندای ستاره.

    کمانش دلش بود و تیرش عشق.
    بهْ‌آفرید گفت: از این کمان تیری بینداز، این تیر ملکوت را به زمین می دوزد.
    آرش اما کمانش غیرتش بود و جز خود تیری نداشت.
    آرش می گفت: جهان به عیاران محتاج تر است تا به عاشقان. وقتی که عاشقی تنها تیری برای خودت می اندازی و جهان خودت را می گستری. اما وقتی عیاری، خودت تیری؛ پرتاب می شوی؛ تا جهان برای دیگران وسعت یابد.
    بهْ‌آفرید گفت: کاش عاشقان همان عیاران بودند و عیاران همان عاشقان.
    آن گاه کمان دل و تیر عشقش را به آرش داد.
    و چنین شد که کمان آرش رنگین شد و قامتش به بلندای ستاره.
    و تیری انداخت. تیری که هزاران سال است می رود.
    هیچ کس اما نمی داند که اگر بهْ‌آفرید نبود، تیر آرش این همه دور نمی رفت!
    عرفان نظرآهاری



    نارنج و ترنج ::: شنبه 86/11/27::: ساعت 1:0 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 72
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :62205

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    نارنج و ترنج
    نارنج و ترنج
    آب هست خاک هست جوانه باید زد

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    نارنج و ترنج

    >>لوگوی دوستان<<